پیوند تفکر طراحی و کسب و کار
مقدمه
چه پیوندی بین تفکر طراحی و کسبوکار وجود دارد؟ زمانی که از طراحی صحبت میکنیم ناخودآگاه ذهن ما به سمت طراحی ساختمانها، پلها، نقاشیها، صنعت مد و … معطوف میشود. شاید فکر کنید طراحی و کسبوکار با یکدیگر در یک قاب نمیگنجند. طراحان با توانایی بصریسازی و ترکیب الگوهای گوناگون زیباترین و عمیقترین اثرات را خلق میکنند که بسیار از فهم بیشتر ما و از جمله مدیران کسبوکارها فراتر است. مدیران اما با رویکرد منطقی به دنبال حل مسائل با استفاده از آمار و ارقام، فایلهای صفحه گسترده و تحقیقات بازار هستند.
تفکر طراحی چیست؟
تفکر طراحی
تفکر طراحی رویکردی نظاممند برای حل مسأله است. امروزه بدون تفکر طراحی نمیتوانید کسبوکارتان را به صورت سودآور رشد دهید. توانمندیهای شما برای خلق آیندهای بهتر با مشتریان از طریق تفکر طراحی ممکن خواهد شد.تفکر طراحی جعبه ابزاریست که از طریق بالا بردن قدرت خلاقیت شما، تواناییتان را برای ارتقاء رشد سودآور کسبوکارتان به طور فوقالعادهای افزایش میدهد. این روش به مدیران کمک میکند که مشتریان خود را تنها به عنوان اهداف فروش مشاهده نکرده و آنها را انسانهای واقعی دارای دو جنبه احساس و منطق و با مسائل واقعی بدانند.
مدیرانی با تفکر طراحی
حال به این فکر کنیم که چگونه می توانیم مدیرانی با تفکر طراحی آموزش دهیم؟
همدلی
آغاز فرآیند تفکر طراحی با همدلی است. اگر مدیرانی باشیم که به مانند طراحان عمل میکنند بایستی در مرحله نخست رابطه خود را با مشتریان نزدیکتر و عمیقتر کنیم. شاید گفته شود که در کسبوکار. ما می توانیم مشتریمدار باشیم، اما این با درک عمیق از مشتری تفاوت دارد. در مشتری مداری ارتباط ما به خاطر فروش بیشتر به مشتری است و مشتری را با دید یک هدف بازاریابی و به صورت منطقی مشاهده میکنیم. اما در تفکر طراحی ما میخواهیم از نزدیک و همراه با مشتری نیازهاوخواسته های واقعی او را همزمان در دو سطح احساسیومنطقی درک کنیم. ما باید تلاش کنیم که الهام بخش مشتریانمان باشیم و این مستلزم طراحی های عالی در کسبوکار است.
نوآفرینی
مرحله دوم از تفکر طراحی نوآفرینی است. مدیرانی که از تفکرطراحی برخوردارند بایستی آفرینشگر باشند. آنها برخلاف دانشمندان که تجزیهوتحلیل زمان حال را مورد بررسی قرار میدهند، با نوآفرینیهای خود خالق فردا هستند. مدیران طراح با توانایی خلق آینده های قدرتمند و تأثیرگذار چیزهایی را خلق میکنند که متفاوتتر و مؤثرتر از زمان حال است. هرچند نمیتوان نقش تجزیهوتحلیل را نادیده گرفت، مطمئناَ اینگونه نوآوریهای پایدار با استفاده از تفکرطراحی امکانپذیر خواهد بود. پس نتیجه میگیریم هنگامی که مقصد ما رشد باشد، فرآیند نوآفرینی نسبت به تجزیهوتحلیل اهمیت بالاتری پیدا میکند.
یادگیری
در پایان، مدیرانی که همانند طراحان فکر می کنند نیاز به یادگیری دارند. مسیر تفکر طراحی مسیری مستقیم نیست و در این راه مدیران بایستی برای حل مسائل راه و روش های متفاوتی را تکرار کنند. مدیران طراح مدیرانی یادگیرنده هستند. آن ها برای رسیدن به بهترین راه حل متناسب با نیازها و خواسته های مشتریان شان از آزمون کردن دست نمی کشند. آن ها هر مسئله ای را با دید یک فرصت می بینند و سعی می کنند با آزمون های مکرر روی یادگیری تمرکز کنند تا پاسخ مناسبی به آن ها بدهند.
نتیجه گیری
کسبوکارهای فردا به وسیله طراحان کسبوکار ساخته میشوند. کسبوکارهایی که خود را اسیر منطق اقتصادی یکنواخت و بی روح نمودهاند نمیتوانند جایی در آینده داشته باشند. در دنیای پیچیده و غیرقابل پیشبینی امروزی هیچ راه کاری قطعی نیست. ابهام و عدم قطعیت برای مدیران سنتی غیر قابل تحمل است اما برای متفکران طراحی به مانند خوراکذهن میماند. وقت آن رسیده که کارآفرینان و مدیران پیش فرضهای ذهنی خود را کنار گذاشته و برای تأثیرگذاری در آینده با عدم قطعیت ها روبرو شوند. بایستی واقع بین بوده و به جای نوشتن بیانیه های مأموریت و گیر کردن در مرحله حرف زدن عمل کردن را سرلوحه کسبوکار خود قرار دهند.
Reference: Jeanne Liedtka and Ogilvie, Tim. (2011) Designing for Growth, A Design Thinking Tool Kit for Managers